تغيير

سلام

دیروز من و شیما داشتیم باهم صحبت می کردیم و من گفتم که یه جورایی اصلا از اینترنت خوشم نمیاد و همه چیز توش ساختگی و بی بنیان و مجازیه .ولی او مخالف بود و می گفت:"ولی به نظر من اینترنت از حقیقی هم حقیقی تره .چون توی دنیای خودمون همه آدما(تقریبا)اون چیزی هستن که بقیه دوست دارن ولی توی اینترنت همه (باز هم تقریبا)اون چیزی هستن که خودشون می خوان.(بخصوص چون هیچ کی (تقریبا) نمی شناسدشون)"

یه صحبت دیگه هم کردیم.شیما گفت"تو چرا توی وبلاگت این قدر دپرسی؟!یه جوری باش که آدم وقتی میاد توش شاد بشه و بخنده"

من هم گفتم "ازکوزه همان برون تراود که در اوست!!!"(با اقتباس از صحبتهای استاد موسوی گرمارودی و در نتیجه مشت محکمی به دهن ....!)

ولی بعدا فکر کردم و دیدم من اونقدرهام دپرس نیستم .بخصوص توی مدرسه که من و مهناز همه جا رو می ذاریم روی سرمون و تا می تونیم با اون صداهای قشنگمون(!) رو مخ بچه ها راه می ریم و از نوحه می خونیم تا آهنگ های بنیامین و جوادترین ترانه های بندری.

خلاصه وقتی همه در بحر درسن و دارن شماره صفحه حفظ می کنن (!) من و اون ییهو می زنیم زیر آواز و اشک بچه ها رو در میاریم.جوری که دست دعا به آسمون بالا می برن که "خدایا! یا ما رو از دست اینها راحت کن یا اینها رو از دست ما"

امروز یکی از دبیرا رو که احتمالا از من خوشش نمیاد (البته این احساس دو طرفه است) حسابی ضایع کردم و دلم خنک شد.البته به دست خودش.(ما اینیم دیگه)

به ما که خیلی خوش می گذره.

به شمام خوش بگذره(دعایی)

خداحافظ

پ.ن: چند وقتیه تصمیم گرفتم به ادبیات خودم حرف بزنم.یه جور دیفرنت.پس فعلا:

خدانگهدار

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes