با چند روز تاخير!!!

سلام.

عیدتون مبارک.هر چند خیلی ها با دیدن ماه نو دلشون گرفت. چون یه ماه خیلی خیلی خوب و شیرین و عزیز و ... رو از دست دادن.

ولی به هر حال امروز,روز خیلی مهمیه.این هم خیلی عزیزه.اون قدر که بعضی ها به هم عیدی می دن.این ها رو گفتم که بگم جودی به من عیدی داد. یه عیدی خیلی بزرگ و شیرین و خوشگل و ...

( با این حرف هایی که می زنم, انتظار چی رو دارین!!!)

به هر حال عیدی اون , این بود:"یه قالب خیلی خوشگل برای ایستگاه پر از خالی من!!!"

( هر چند, چند ماه تونوبت بودم ولی باز هم خیلی خوشمزه بود)

ان شا الله پست بعدی رو اونجا می خونید.

قول بدید اونجا حتما برام کلی کامنت بذارین.

آدرسش هم اینه:www.ist-gah.persianblog.ir 

عیدتون مبارک

شاد باشید

خداحافظ  

( می گن یکی از علائم ظهور امام زمان اینه که اون سال ماه رمضون 4 جمعه ایه.یعنی ممکنه؟

بیاین از خدا بخوایم عیدی امسالمون این باشه که امام جماعت سال دیگه نماز عید فطرمون خود مهدی جون باشه!!!)

باز هم شادباشید

خداحافظ

علي!

 

سلام

 

هیچ چیز در جهان چون سکوت به خداوند نمی ماند...

چه کسی را جز علی می توان یافت که مولدش خانه خدا و مشهدش خانه خدا باشد...

چه کسی را جز علی می توان یافت که مولدش معبد امن خدا و مشهدش محراب مناجات خدا باشد...

هیچ کس.

وهمین است که فقط علی, علی است.

و فقط علی پیشوا ست.

و فقط علی خلیفه است.

و یقین فقط از آن علی و اولاد علی است.

و ایمان فقط در قلب علی است.

و قدرت فقط در ید قدرت علی است.

و فقط علی عین الله است.

و فقط علی ید الله است.

...

..

.

پس چرا ما که شیعه علی هستیم...

چرا ,مثلا چرا...

خدایا ما را دریاب.امشب , امشبی که تقدیر سالمان را رقم می زنی.امشب که تقدیر ما به امضای حجتت می رسد, او را از ما خشنود کن.

و خود از ما خشنود باش.

...

خداحافظ

آدم بزرگ!!!

سلام

 مدتیه جودی عوض شده.

وقتی از مدرسه حرف می زنم, مثلا از درسها ایراد می گیرم , به معلم ها غر می زنم,غیبت مدیر و ناظم رو می کنم یا یه چیزی توی این مایه ها –کاری که همه بچه ها می کنن!!!-, اون مثل آدم بزرگا رفتار می کنه, حرف می زنه, نصیحت می کنه. نمی دونم چرا آدم ها این قدر زود گذشتشون رو فراموش می کنن.همیشه از این می ترسیدم که جودی من هم به جرگه آدم بزرگا بپیونده و حالا انگار این کابوس داره به واقعیت می پیونده.

مثلا به جای این که بگه "آره.بدجنس ها انگار اصلا حالیشون نیست.همشون همین جورین..."می گه " مهسا جون.به نفعتونه هر چی معلم سخت گیر تر باشه."

یا به جای این که بگه"اه چه قدر تو مدرسه نگهتون می دارن " می گه "حتما این جوری نتیجه میده دیگه" یا به جای این که بگه" بسته دیگه . این قدر خر نزن .حالم رو به هم زدی" می گه"اتفاقا کار خوبی می کنی."می ترسم.از بزرگ شدن جودی , خودم, و همه کسایی که یه زمانی کوچیک بودن می ترسم.

شاد باشید

خداحافظ

باز هم اول مهر

سلام

 

فردا مدرسه ها باز می شه.مثل همه سال های دیگه. مثل همه اول مهرهای دیگه.و من...

نمی دونم.بعضی سال ها اضطراب دارم, بعضی سال ها ناراحتم, بعضی سال ها بی خوابی می زنه به سرم ... ولی یادم نمیاد هیچ وقت خوشحال بوده باشم.حتی از دیدن دوستام.

شاید به قول آقای مصفا( دبیر ریاضیمون) این تب نیمکته که همه رو می گیره, حتی دانشجوی دکترا رو...

امسال سعی کردم هر وقت فکر یک شنبه و اول مهر زد به سرم از خودم دورش کنم. موفق هم شدم اما بالاخره خود یک شنبه رسید و نمی دونم این یکی رو چه جوری از خودم دورش کنم...

اگه شما تموم کردین , پس احتمالا با من همدردی می کنین و اگر هم تموم نکردین شاید درد دلتون رو تازه کردم.

بعضی ها این شب آخری رو تا صبح فیلم می بینن, بعضی ها وب گردی می کنن , بعضی ها چت, بعضی ها هم با دوستاشون می رن ول گردی...

شاید بعضی ها هم خوشحال باشن. چون قراره دوستای سرراه مدرسه شون(!!!) رو بعد از سه ماه ببینن...

به هر حال

شاد باشید

خداحافظ

 

 

درس

سلام

 

چند روز پیش داشتم فیلم "گاهی خوشی گاهی غم" رو می دیدم و شبش هم فیلم "میوه ممنوعه"را.وقتی فیلم تموم شد ییهو یه چیزی ذهنم رو به خودش مشغول کرد و اون این بود که چرا و واقعا چرا من به "راهول" حق می دهم و به "غزاله"نه؟؟؟؟؟!!!!!...

(محض اطلاعتون بگم که داستان این دو تا فیلم تقریبا تو یه مایه است.البته فقط در بخش ازدواج بچه ها و سرکشی از پدر و مادر هاشون)

خیلی فکر کردم و هنوز هم به هیچ نتیجه ای نرسیدم....

خداحافظ

پ.ن: یه معلم داشتیم که می گفت "باید آنتن هاتون قوی باشه و از همه چی درس بگیرین.اگه این جوری بشین از توی هورا گفتن های تماشاگرای تیم فوتبال می تونین صدای یاحسین رو بشنوین.گویا یکی از نزدیکانشون شنیده بود.من هم دارم سعی می کنم از همه چی درس بگیرم.حتی از یه فیلم هندی...

توکل

سلام

 

جودی چندوقتیه که برای کارآموزی یا به قول من کارگری به یه شرکت میره و اونجا دوستای خیلی خوب زیادی پیدا کرده و این خیلی باعث حسودی من می شه. هم به اون ها که جودی بیشتر ساعت هاش رو باهاشون می گذورنه و هم به جودی که چنین دوستایی پیدا کرده.اونجا دو تا برادر هستن که همیشه باعث حسادت جودی می شن. چون رشته و کارشون مثل همه و مثلا با هم مدار می بندن.کاری که من اصلا نمی تونم برای جودی بکنم. اون همیشه دوست داره با خواهرش رابطه ای مثل اونها داشته باشه و از خداشه که ما توی یه محیط با هم کار کنیم.

دقیقا برعکس من.هروقت در مورد این آرزوش حرف می زنه من بدجوری جبهه می گیرم و اون فکر می کنه به خاطر اینه که دوستش ندارم.ولی اصلا این طور نیست.چند وقتی بود که با خودم فکر می کردم چرا من باید این جوری جبهه بگیرم و اصلا چرا مخالفم و چرا من توی گروه های دوستی خیلی دوست داشتنی ترم تا توی فامیل ها و دوستان. و چرا در هر محیط جدیدی که وارد می شم دوست ندارم هیچ آشنایی اونجا باشه.تا این که به یه نتیجه خیلی بزرگ(البته به گمونم فقط برای خودم بزرگه) رسیدم و اون این بودکه من در هر محیط به تنهایی بهتر خودم را بروز می دهم تااینکه یک آشنا باشه و به خاطر این مخالف کار با جودی هستم . چون فکر می کنم و در واقع مطمئنم که اون جوری استعداد هام مجال ظهور پیدا نمی کنند.و به خاطر این در گروه های دوستی موفق ترم که دوستای من دوستای جودی نیستن ولی توی فامیل یا بین دوستان خونوادگی جودی همیشه بهتر از من می درخشد چون می تونه احساساتش رو بروز بده و کلا آدم جوشی تریه. من از این حالت خیلی عذاب می کشم و از خدا می خوام کمکم کنه که عوض بشم.چون خودم که هر چی سعی کردم نشد. پس به قول یکی دیگه از هم کارآموزی های جودی باید توکل کنم.یه توکل خیلی گنده.

شاد باشید

        خداحافظ

ماه نو

سلام

چندوقت پیش یه پیامک(!) شنیدم به این ترتیب" مناجات ماه رمضان :خدایا!ماه رمضان را مانند جام جهانی هر چهار سال یکبار و هر سال در یک کشور قرار بده."

بعضی از افراد اون جمع خندیدند, بعضی ها اخم کردن و بعضی ها هم مثل من به فکر فرو رفتند.وقتی فکر کردم دیدم به نظر نمیرسه که هیچ کدوم از مسلمون ها, ایرانی یا آمریکایی , شیعه یا سنی معتقد یا بی اعتقاد و یا هر قشر دیگه ای , از ته ته وجودشون دلشون نمی خواد ماه رمضون مثل جام جهانی باشه و همشون ماه رمضان رو دوست دارن . البته شاید این حس من باشه.

به هر حال ماه نو تون مبارک

یاد ما هم باشین و دعامون کنین

عباداتتون قبول

شاد باشید

خداحافظ

ميني مال نويسي

 

سلام

چند روزی بود داشتم به مینی مال نویسی فکر می کردم و تقریبا به این نتیجه رسیدم که انگار نمی چسبه یا آدم سیر نمیشه. مثل اون شکلات های مربعی شکل کوچیک (فکر کنم) آیدین که به قول جودی یکیش نمی چسبه باید چند تا خورد تا طعمش رو متوجه بشی. مینی مال نویسی هم یه چیزی مثل اونه. تا بخوای بفهمی چی میگه تموم می شه.شاید هم آدم مجبور بشه چند تا بنویسه تا طعمش رو بفهمه.ولی بعد به دو تا دلیل خیلی(!!!) مهم به این نتیجه رسیدم که شاید توی قالب بعدی (که فکر کنم وقتی موهام مثل دندونام سفید شه جودی تکمیلش کنه) مینی مال بنویسم. به دو دلیل:1) سال آینده این قدر سرم شلوغه که شاید فرصت همون هم نداشته باشم

2) فکر نکنم هیچ وقت بگن فلانی یه ماکسی مال نویس(!) معروفه. ولی مینی مال نویس رو می گن.می بینین دارم به فکر شهرت می افتم. اون هم من که ته تهش یه نفر میاد به ایستگاهم سر می زنه.

به هر حال

شاد باشید

خداحافظ

يه حرف ساده

 

سلام

 

به گذار تاریخ که نگاه کنیم, تقسیم بندی های زیادی را می بینیم.طبقه های مختلفی که هیچ کدومشون شاید با ذهن جور در نیان.از همون اول ها که یک دنیا بود و یک قوم آریایی پخش و پلا شده این ور دنیا و یه گروه بربر و به قول (نمی دونم!) الانی ها یا اون موقعی ها  وحشی صفت اون ور دنیا...

از همون موقع مردم فکر کردن که باید با هم فرق داشته باشن. باید بینشون یه حصار کشیده شه.حصاری از اختلاف. اختلافاتی که می تونستن انتسابی باشن یا اکتسابی, مادی باشن یا معنوی,فرهنگی باشن یا از نهایت بی فرهنگی نشات گرفته باشن.به هر حال اختلافاتی وجود داشت که طبقه ها رو ایجاد کرد.: فقیر و غنی.قوی و ضعیف. صنعتی و غیر صنعتی.عامی و روشن فکر.هنرمند و بی هنر.سفید پوست و رنگین پوست.مانکنی و بدقواره. سرمایه دار و کمونیستی.دیندار و بی دین.شرقی و غربی.زیبا و زشت.اشراف زاده و برده....

گاهی هم طبقه ها سه تایی بودن.مثل: پیشرفته عقب افتاده و در حال توسعه.سلطنتی,اشراف زاده و برده. و ...

و گاهی هم چهار تایی مثل: سلطنتی,اشراف زاده,برده و صنعتگر...

به هر حال طبقاتی ایجاد شدند که بعضی به درد بخور بودن و بعضی نه.بعضی عقلانی بودن و بعضی نه...

تا این که تاریخ چرخید و چرخید و چرخید, رفت و رفت و رفت, گذشت و گذشت و گذشت تا شد سال 1386 , 18 شهریور 1386 هجری شمسی. و درست در همین تاریخ بود که یه دختر ایرانی - از همون نژاد آریایی(احتمالا)- به یه نتیجه ای رسید. یه چیزهایی دستگیرش شد.ذهنش یه جرقه هایی زد. و خواست یه حرفی بزنه. یه جایی که همه بتونن بشنون.البته اون هیچ وقت انتظار نداشت که همه حرفش رو بشنون و حتی تایید کنن. برای اون حتی یک نفر هم کافی بود که حرفش رو بشنوه. و اگر تایید می کرد که دیگه می شد نور علی نور...

اون خواست نتیجش رو, حرفش رو, فکر و اعتقادش رو اعلام کنه ولی هنوز مطمئن نبود.بالاخره حرفش رو زد.گفت" من می خواهم یه طبقه به اون طبقه ها اضافه کنم. کاری هم ندارم که عقلانیه یا غیر عقلانی.فقط می خواهم حرفم رو بزنم. چون اگه نزنم احساس بی هویتی می کنم. من می خوام بگم یه طبقه دیگه هم هست. یه اختلاف دیگه ای که خیلی چیزها رو عوض می کنه.خیلی حرف ها برای گفتن داره و معیار سنجشش شاید سخت تر از همه طبقه های دیگه باشه.اون هم طبقه "بامرام هاست و بی مرام ها" طبقه با حدودها و بی حدود ها. طبقه منتظر ها و ایلخی ها. طبقه شیعه ها و غیر شیعه ها.متوکل ها و غیر متوکل ها(اون متوکل که خلیفه بودرا نمی گم ها...),آسمونی ها و زمینی ها...

قبلا فکر می کردم خیلی راحت می تونی حسینی باشی یا یزیدی, و راحت تر از اون( با یه شهادت دادن ساده) می تونی شیعه باشی یا غیر شیعه. ولی الان سر همه کلاف های اعتقادیم رو گم کردم.دیگه نمی دونم متعلق به کجام. کدوم وری هستم.چی می خوام  و مهم تر از اون چی باید بخوام.کمک می خوام.یه کمک ساده.البته برای اون کسی که ازش می خوام سادس نه برای هیچ کس دیگه.کمکم کن! کمکمون کن..."  

 

شادباشید و امیدوار

خداحافظ

پست کفي

سلام

بعد از چند وقت؟ خودم هم یادم نیست آخرین بار کی بود.شاید یه چیزی در حدود یک ماه پیش.

چشمام بد جوری می سوزه.انگار یه مشت کف رفته توش.شاید هم رفته...

خداحافظ

عيدتون مبارک/ دمبتون سه چارک!

سلام

"ای محبی که به محبوب می روی.بی ادعا برو که با کرم دوست, جای تلاش نیست.

کریم می بخشد, پاکترین و روشن ترین هدیه خودر ا به در درخواست.

و تو که کم می خواهی, همان بهتر که نخواهی.

بنشین و مفتون شو که طریقت عشق جای سلام و کلام نیست".

 

امروز خیلی روز قشنگیه. خیلی ها خوشحالن. یعنی همون اصل کاری ها.من هم می خوام خوشحال باشم, اما می ترسم و یه غم بزرگ گوشه دلم لونه کرده. می ترسم از این که وقتی ایشاالله 4 صباح دیگه مهدی جون بیاد من چه کارم؟ و غصم به خاطر دوریه. فکر کن یکی را که ندیده , خیلی دوستش داری, بره و دیگه حالا حالا ها برنگردد. و بعد هم با خودت فکر کنی اگه نبینیش چی می شه؟ یا اگه وقتی اومد تحویلت نگرفت چی می شه؟

به هم نمی ریزی؟داغون نمی شی؟ غصت نمی گیره؟

ولی می گی بی خیل بابا! تو هم خوش باش.

پس

یه عالمه تبریک به خاطر تولد کسیکه خیلی دوستش داریم و خیلی دوستمون داره.

عیدتون مبارک

شاد باشید

خداحافظ

 

سالروز تولد دوبارتون مبارک!

سلام

 

"

...

سکون و سکوت چنان بود که گیاهی اگر می رست یا غنچه ای اگر بر بوته ای می شکفت: به یقین صدای آن به گوش می آمد.

پس, ناگاه, به آسمان اندر , نوری تند, از جنسی غریب آشکار گشت و جمله افق نگاه محمد را پر ساخت.آنگاه او ترسان, در جسم و جان خویش , جنبشی احساس کرد: لرزشی در تن.دوار سر. دوران دوران. تا مرز سرگیجه. فشار.فشردگی تن و روح.بیرون شدن چیزی از تن: ذره ذره. درد. درد. درد. درد. دردی بیرون از توان مردی به نیرو حتی, چونان محمد.درد واپسین دم زندگی: مرگ. بیرون رفتن کند و کشنده جان از تن.

پس, لرزش. ورود موج هایی نرم در بدن.شست و شوی روح در مایعی لطیف از جنس نور.گویی زایشی دوباره. زندگانی ای نو. دیگر شدن جنس جان. آنگاه, احساس سبکی و زلالی و شفاف شدن.گسترش گنجایش وجود.فرو افتادن پرده ها از برابر دیدگان و گوش ها و دل و عقل.

چه اندازه, هستی دگرگون شده بود!چه مایه, زیبا و ژرف!

آن توده نور, ناگاه در هم پیچیدن و از هم گشودن گرفت.پس , از میانه آن, موجودی بس باشکوه پدیدار گشت.آشنا می نمود: گویی همان بود که پیشتر به چندین بار, در رویا و بیداری بر محمد آشکار گشته بود.لیک,اینک بس آشکارتر و روشن تر می نمود.نیز, در بزرگی چندان که دیدگان محمد , با او پر شد.به سیما و هیأت , جونان مردی به غایت و خوب رو, با جبه ای از دیبای سبز به تن, فرو پیچیده در هاله ای از نوری آسمانی.

محمد به هر گوشه آسمان که نگریست , او را دید.

پس صدایی به لطافت باران و خوشنوایی آوای جویباران , از او برخاست:

-          ای محمـــد!

محمد با لرزه ای آشکار در صدا, پاسخ گفت:بــله؟

-          بخوان!

-          من...؟!چ..چه بخوانم؟!

-          نام خدایت را!

-          چ...چگونه بخوانم؟

-          بخوان به نام پروردگارت که بیافرید.

محمد, همنوا با آن موجود آسمانی , خواندن آغازید:

-...آدمی را از لخته ای خون آفرید.

بخوان, و پروردگار تو, ارجمندترین است.

همو که بوسیله قلم آموزش داد.

و آدمی را,آنچه که نمی دانست, آموخت...

خواندن پایان گرفته بود. صدای آسمانی , فرو خفت.آنگاه, دیگر بار, گوینده آن به هیآت نخستین درآمد.و آن توده نور آسمانی به یکباره کمرنگ و سپس ناپدید شد.

...

بهتناک خواست تا از جای برخیزد. لیک در زانوانش نایی نمانده بود.پس , پاها در زیر سنگینی تن, دو تا شدند, و او, بر زمین پهن شد.در همان حال , پیشانی بر زمین نهاد, و صدایش به گریه,فراز شد..."

(آنک آن یتیم نظر کرده- محمدرضا سرشار(رهگذر))

 

بعضی آدم هازاییده می شن, بعضی ها یک بار دنیا می ان.بعضی ها دوبار, بعضی ها هر روز, بعضی ها هیچ وقت...

من فکر می کنم خیلی قشنگه که آدم هر روز , دنیا بیاد.

من فکر می کنم محمد جون هر روز دنیا می اومد, یعنی خودش خودش رو به دنیا می آورد. همین باعث شد که خدا این قدر دوستش داشته باشه.ما هممون یکبار به دنیا می آییم که دست خودمون نیست.ولی اگر خودمون رو به دنیا بیاریم هنر کردیم.

آدم و حوا هم از اول توی بهشت بودن ولی خدا این جوری دوست نداشت. خدا اون ها رو برای این آورد زمین که خودشون به بهشت برسن.این جوری هم خدا بیشتر دوست داره, هم برای خودشون با ارزش تره.

...

شاد باشید

عیدتون مبارک

خدا نگهدار

اعتکاف نامه

سلام
یه عالمه پوزش, به خاطر این تاخیر. ولی حالا می خوام یه خیلی بنویسم.خودم هم دلم تنگ شده بود.
اول یه اعتکاف نامه( یه چیزی مثل سفرنامه که از تجربیاتم در طول مدت اعتکافه) می نویسم که پیشنهاد می کنم بخونین.حتی اگر نظر نمی دین!.( البته لطفا" نظر بدین)
*
اگه گفتین این چیه؟!!!
!!!این یک گه است
رفتم اعتکاف و باز آدم نشدم.تا حالا کسی مثل من دیدین.؟
البته به خاطر بی ادبی این عکس رو نذاشتم. می خواستم یعنی بگم شما این کار رو نکنین.خوبیت نداره. حتی اگه دیدین یه جایی خلوته, یه ذره خودتون رو کنترل کنین تا برسین خونه.(!)
*
یه خبر داغ داغ داغ. جودی بالاخره در جهت تغییر قالب وبلاگ من یه اقداماتی داره به عمل میاره و من از این جهت خیلی خوشحالم.
آقا! اگه ببینین کف می کنین.این قدر خوشگله.پر از اماکنات و تجهیزات!!!(اون وقت جودی می گه تبلیغ نمی کنی.تبلیغ از این بیشتر؟!!)
ایشاالله به زودی به ما در خانه جدیدمان بپیوندید(قول بدین اون جا نظر بدین ها.دیگه زشته. خوبیت نداره)
شاد باشید
خداحافظ 
 

مولود کعبه

سلام

 

پیش از تو هیچ اقیانوس را نمی شناختم

که عمود بر زمین بایستد...

پیش از تو هیچ فرمانروا را ندیده بودم

که پای افزاری وصله دار بپوشد

و مشکی کهنه بر دوش کشد

و بردگان را برادر باشد

...

شگرفی تو, عقل را دیوانه می کند

و منطق رابه خودسوزی وا می دارد

(استاد موسوی گرمارودی- در سایه سار نخل ولایت)

*

این جور موقع ها می گویند " این عید سعید را به همه شیعیان جهان تبریک عرض کرده و تبریک ویژه ای خدمت  آقایون محترم و پدران عزیز عرض می کنیم و امیدواریم همیشه در سایه سار رحمت الهی با شادی و شادمانی زندگی کنید و پله های موفقیت را یکی یکی طی کنین." یا یه چیزی تو این مایه ها.

ولی من نمی خوام از این تبریک های خشک و خالی عرض(!) کنم.یه چیزی مافوق این ها.

داشتم فکر می کردم که این عید سعید رو باید به کی تبریک گفت؟ یعنی برای کی مبارکه؟و یا این که واقعا کی خوشحال می شه؟

اگر علی یک اقیانوسه و ما یه قطره از اون اقیانوس باشیم اون موقع باید به خودمون تبریک بگیم سالروز آفرینش راستی و صداقت, حق و عدالت و چه و چه و چه را.

من که فکر نمی کنم خودم حتی اون یه قطره باشم.

 

ولی به هر حال تبریک میگم.

شاد باشید

تعطیلات خوش بگذره

خداحافظ

 

 

مستند

سلام

 

یکی می گه:

 

زندگی,دالان دراز یخ زده ای است.

و دیگری:

زندگی, صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

یکی دیگه:

زندگی, سیبیست.گاز باید زد آن را

یکی هم:

زندگی به طرز احمقانه ای گرد است

...

تو چی می گی؟!!!

*

مستند نویسی هم چیز جالبیست.قصد دارم چند روزی هم که شده مستند بنویسم.

امروز یه بچه توی مترو به مامانش گفت" مامان.این جا ایستگاه طرشته یعنی چی؟" مامانه گفت" یعنی خیلی دیگه تا خونه مونده."

امروز یه بچه دیگه باز توی مترو به مامانش گفت" مامان چرا الکی زنونه- مردونه کردن؟ مردا که دارن از توی شیشه نگاه می کنن..."

امروز سر کلاس یکی از بچه ها رفت پای تخته تا واژ ها و تکواژ ها رو از هم جدا کنه.نوشت" دیدن=دید+ان"

بعد خودش حسابی خندید.معلممون نگاه کرد و گفت"بچه ها بسه دیگه..." یه هو ساکت شدیم.خودش خندش گرفت و کلاس منفجر شد.بعد گفت "خوب بنویس: دید+فتحه و ن"

چند روز پیش رفته بودیم ولیعصر.کیمیا(دختر خالم) از جودی پرسید" چرا این جا همه جفتن؟"

*

شاد باشید

خداحافظ

 

 

 

دوشنبه هاي انتظار!!!

سلام

 

امروز دوشنبه بود.از آن روزهایی که هر چه سعی کردیم نتوانستیم رایش را در مدرسه بزنیم.

جالب است بدانید مهم ترین کلاس های ما همین دوشنبه ها شناخته شده و موضوع دوشنبه ها این است که ما باید هفته ای یک روز از ساعت 7:30 الی 9:15 و از ساعت 9:30 الی 10:00 و از ساعت 10:15 الی 12 توسط سه استاد مجرب و متخصص موعظه شویم.

سانس اول با یک خانم.(در عکس)

سانس دوم با عده ای بچه معلم (بحث درباره روابط دختر و پسر, chat   و ...)

و سانس سوم با یک استاد آقا (قرآن)

 

می بینید چه قدر زندگی شیرین است؟!!!

 

 

این ها تقریبا بحث های سانس اول هستند.وقتی زنگ خورد یکی خمیازه می کشید, یکی خوابش می آمد, یکی به فکر فرو رفته بود, یکی غیبتش گل کرده بود, یکی الکی می خندید,یکی رایش ممتنع بود, دیگری او و مدرسه را به فحش بسته بود و به همین ترتیب.

اما نظر من فقط این است: من فکر نمی کنم روابط ما و خدا در حیطه نمودار بگنجد یا بتوان آن را با power point   نشون داد. نظر شما چیه؟

 

شاد باشید

خداحافظ

 

منطقه ممنوعه!

سلام

 

بعضی آدم ها مثل عکس زیرن. یعنی هر کاری نباید بکنن به شدت اصرار دارن که بکنن.

 این یه ماشینه

شما چه طوری هستید؟

 

به هر حال شاد باشید.

خداحافظ

پ.ن:

خوابهایم

به دستهای کودک آلوخورده ای می ماند

که با لباسش پاک شده

و گونه سرخش مدرک جرم اوست

آلودگی خیالم

زنجیر روحم شده

و خوابهای مغشوشم

مدرک جرم من است.

 

مرغ جنگي

سلام

 

این روزها که بیرون از خونه می ریم, به شدت جارو جنجال ها و دعواهای صدتا یه غاز آزارمون می ده.

دیگه سعی می کنم بی توجه باشم, به این حماقت آزار دهنده نگاه کنم( ادای روشنفکرها رو در آرم!) و لبخند بزنم.

یه زمانی وقتی پسر بچه های مدرسه ای توی اتوبوس سر و صدا می کردن یا الکی حرف می زدن و می خندیدن و نمی ذاشتن چرت بزنم به نظرم چه اعصاب خورد کن می اومدند یا وقتی مذکرات به هم می پریدن و جر و دعوا راه می انداختن , با خودم می گفتم باز خروس جنگی ها به جون هم افتادن!

اون موقع جنس (به ظاهر )لطیف ها آروم راه می رفتن, سعی می کردن خودشون رو از معرکه دور نگه دارن یا حداکثرمسن ترهاشون مثلا می گفتن"حاج آقا! تو رو خدا از هم جداشون کنین( یا) شما یه چیزی بگین تو رو خدا! خوبیت نداره!!!"

ولی حالا انگار برعکس شده.حالا دختر خانم های جوون بخصوص اگه از درسه آزاد شده باشن, یه بند توی اتوبوس و ... حرف می زنن و مسخره بازی و شلوغ بازی در میارن.یا این که سر یه مساله بی خودی به جون هم می افتن . و در عوض آقایون حتی اون جوون هاشون این قدر آروم راه می رن که باید بینشون لایی بکشی. و موقع دعوای خانم ها هم فقط تماشاچی هستن.( یاد همون لوتی گری ها بخیر!!!)

امروز دو تا خانم به ظاهر با شخصیت سر صف اتوبوس با هم دعواشون شد و کار به جاهای باریک و حتی فحش های پدر- برادری کشیده شد.آخر کار یکیشون گفت " من فرهنگیم.مثل تو که بی شخصیت نیستم . بی شعور" و اون یکی هم گفت" کارتتو رو کن تا من هم رو کنم"

 چی می شه گفت؟!! از وقتی که دوره آخرالزمون رسیده دیگه دوره ای شده که کارت معلمی داشتن نشونه بافرهنگ بودن نیست, فحش ها به جای خواهر-مادری , پدر- برادری شدن, و به جای خروس های جنگی مرغ های جنگی به جون هم می افتن(!!!...)

 

شاد باشید و خرم

شاداب باشید و سرخوش

و دل هاتون از نور خدا روشن...

آرزوها

سلام

دیشب شب آرزوها بود.ولی من این قدر خودم رو خسته کرده بودم که نتونستم آرزو کنم.فقط وقتی خواستم بخوابم براش یه بوس فرستادم تا بدونه به یادش هستم و اون هم به یادم باشه.به همین راحتی پیامم رو گرف. ما توی این دنیای کوچیکمون این قدر بوروکراسی( ترجیح می دم اصلش رو به کارببرم.چون یه بار به جای کاغذ بازی نوشتم ورق بازی و 25% از نمره امتحانم کم شد!)رو زیاد و دور خودمون رو شلوغ کردیم که یادمون رفته با یه پیام ساده خیلی عشقولانه مثل" دوستت دارم.شب بخیر!" یا "بوس.لالا!" یا "عشق من !" هم می شه به همین سادگی رفت و تو بغل خدا نشست.خدا در تمام لحظه ها برامون پیام های شادی بخش عشقولانه می فرسته ولی ما این قدر آنتن هامون غبار گرفته که بیشترش رو دریافت نمی کنیم.و زمانی هم که یکیش رو دریافت می کنیم فکر می کنیم هنر کردیم و این کار ما بوده.

دیوز با جودی رفته بودیم پارک دانشجو و خیلی خوش گذشت.ما آبنبات آدامسی با بستنی خیلی گرون(!) خوردیم و خیلی چسبید. اونجا تقریبا همه دو تایی بودند و من به جودی گفتم "احتمالا پیرزن ها و مردهایی هم که تنها اومدن به یاد ایام جوانی اومدن"

وقتی آمدیم خونه و پرسیدن" چه خبر بود؟"  گفتم"خبری که همیشه هست..."

 

نمی دونم چرا ولی احساس کردم این جمله ها به پستم می خوره:

هر روز خود را دفن می کنم

وقتی به صبح سلام نمی گویم

و پاسخ ریگهای داغ را

در سکوت آواز دست هایم خفه می کنم

هر روز خود را دفن می کنم

وقتی به آسمان می نگرم

و خدا را نمی یابم

وقتی طعم بادام را تلخ می انگارم

و معنی روز را

لحظه لحظه حفظ می کنم

شاید روزی فراموش کنم

که زندگی یعنی چه

و مرگ نیز.....

شاید هم روزی

آسمان را باور کنم

*

شادباشید و امیدوار

خداحافظ

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes