آدم بزرگ!!!

سلام

 مدتیه جودی عوض شده.

وقتی از مدرسه حرف می زنم, مثلا از درسها ایراد می گیرم , به معلم ها غر می زنم,غیبت مدیر و ناظم رو می کنم یا یه چیزی توی این مایه ها –کاری که همه بچه ها می کنن!!!-, اون مثل آدم بزرگا رفتار می کنه, حرف می زنه, نصیحت می کنه. نمی دونم چرا آدم ها این قدر زود گذشتشون رو فراموش می کنن.همیشه از این می ترسیدم که جودی من هم به جرگه آدم بزرگا بپیونده و حالا انگار این کابوس داره به واقعیت می پیونده.

مثلا به جای این که بگه "آره.بدجنس ها انگار اصلا حالیشون نیست.همشون همین جورین..."می گه " مهسا جون.به نفعتونه هر چی معلم سخت گیر تر باشه."

یا به جای این که بگه"اه چه قدر تو مدرسه نگهتون می دارن " می گه "حتما این جوری نتیجه میده دیگه" یا به جای این که بگه" بسته دیگه . این قدر خر نزن .حالم رو به هم زدی" می گه"اتفاقا کار خوبی می کنی."می ترسم.از بزرگ شدن جودی , خودم, و همه کسایی که یه زمانی کوچیک بودن می ترسم.

شاد باشید

خداحافظ

باز هم اول مهر

سلام

 

فردا مدرسه ها باز می شه.مثل همه سال های دیگه. مثل همه اول مهرهای دیگه.و من...

نمی دونم.بعضی سال ها اضطراب دارم, بعضی سال ها ناراحتم, بعضی سال ها بی خوابی می زنه به سرم ... ولی یادم نمیاد هیچ وقت خوشحال بوده باشم.حتی از دیدن دوستام.

شاید به قول آقای مصفا( دبیر ریاضیمون) این تب نیمکته که همه رو می گیره, حتی دانشجوی دکترا رو...

امسال سعی کردم هر وقت فکر یک شنبه و اول مهر زد به سرم از خودم دورش کنم. موفق هم شدم اما بالاخره خود یک شنبه رسید و نمی دونم این یکی رو چه جوری از خودم دورش کنم...

اگه شما تموم کردین , پس احتمالا با من همدردی می کنین و اگر هم تموم نکردین شاید درد دلتون رو تازه کردم.

بعضی ها این شب آخری رو تا صبح فیلم می بینن, بعضی ها وب گردی می کنن , بعضی ها چت, بعضی ها هم با دوستاشون می رن ول گردی...

شاید بعضی ها هم خوشحال باشن. چون قراره دوستای سرراه مدرسه شون(!!!) رو بعد از سه ماه ببینن...

به هر حال

شاد باشید

خداحافظ

 

 

درس

سلام

 

چند روز پیش داشتم فیلم "گاهی خوشی گاهی غم" رو می دیدم و شبش هم فیلم "میوه ممنوعه"را.وقتی فیلم تموم شد ییهو یه چیزی ذهنم رو به خودش مشغول کرد و اون این بود که چرا و واقعا چرا من به "راهول" حق می دهم و به "غزاله"نه؟؟؟؟؟!!!!!...

(محض اطلاعتون بگم که داستان این دو تا فیلم تقریبا تو یه مایه است.البته فقط در بخش ازدواج بچه ها و سرکشی از پدر و مادر هاشون)

خیلی فکر کردم و هنوز هم به هیچ نتیجه ای نرسیدم....

خداحافظ

پ.ن: یه معلم داشتیم که می گفت "باید آنتن هاتون قوی باشه و از همه چی درس بگیرین.اگه این جوری بشین از توی هورا گفتن های تماشاگرای تیم فوتبال می تونین صدای یاحسین رو بشنوین.گویا یکی از نزدیکانشون شنیده بود.من هم دارم سعی می کنم از همه چی درس بگیرم.حتی از یه فیلم هندی...

توکل

سلام

 

جودی چندوقتیه که برای کارآموزی یا به قول من کارگری به یه شرکت میره و اونجا دوستای خیلی خوب زیادی پیدا کرده و این خیلی باعث حسودی من می شه. هم به اون ها که جودی بیشتر ساعت هاش رو باهاشون می گذورنه و هم به جودی که چنین دوستایی پیدا کرده.اونجا دو تا برادر هستن که همیشه باعث حسادت جودی می شن. چون رشته و کارشون مثل همه و مثلا با هم مدار می بندن.کاری که من اصلا نمی تونم برای جودی بکنم. اون همیشه دوست داره با خواهرش رابطه ای مثل اونها داشته باشه و از خداشه که ما توی یه محیط با هم کار کنیم.

دقیقا برعکس من.هروقت در مورد این آرزوش حرف می زنه من بدجوری جبهه می گیرم و اون فکر می کنه به خاطر اینه که دوستش ندارم.ولی اصلا این طور نیست.چند وقتی بود که با خودم فکر می کردم چرا من باید این جوری جبهه بگیرم و اصلا چرا مخالفم و چرا من توی گروه های دوستی خیلی دوست داشتنی ترم تا توی فامیل ها و دوستان. و چرا در هر محیط جدیدی که وارد می شم دوست ندارم هیچ آشنایی اونجا باشه.تا این که به یه نتیجه خیلی بزرگ(البته به گمونم فقط برای خودم بزرگه) رسیدم و اون این بودکه من در هر محیط به تنهایی بهتر خودم را بروز می دهم تااینکه یک آشنا باشه و به خاطر این مخالف کار با جودی هستم . چون فکر می کنم و در واقع مطمئنم که اون جوری استعداد هام مجال ظهور پیدا نمی کنند.و به خاطر این در گروه های دوستی موفق ترم که دوستای من دوستای جودی نیستن ولی توی فامیل یا بین دوستان خونوادگی جودی همیشه بهتر از من می درخشد چون می تونه احساساتش رو بروز بده و کلا آدم جوشی تریه. من از این حالت خیلی عذاب می کشم و از خدا می خوام کمکم کنه که عوض بشم.چون خودم که هر چی سعی کردم نشد. پس به قول یکی دیگه از هم کارآموزی های جودی باید توکل کنم.یه توکل خیلی گنده.

شاد باشید

        خداحافظ

ماه نو

سلام

چندوقت پیش یه پیامک(!) شنیدم به این ترتیب" مناجات ماه رمضان :خدایا!ماه رمضان را مانند جام جهانی هر چهار سال یکبار و هر سال در یک کشور قرار بده."

بعضی از افراد اون جمع خندیدند, بعضی ها اخم کردن و بعضی ها هم مثل من به فکر فرو رفتند.وقتی فکر کردم دیدم به نظر نمیرسه که هیچ کدوم از مسلمون ها, ایرانی یا آمریکایی , شیعه یا سنی معتقد یا بی اعتقاد و یا هر قشر دیگه ای , از ته ته وجودشون دلشون نمی خواد ماه رمضون مثل جام جهانی باشه و همشون ماه رمضان رو دوست دارن . البته شاید این حس من باشه.

به هر حال ماه نو تون مبارک

یاد ما هم باشین و دعامون کنین

عباداتتون قبول

شاد باشید

خداحافظ

ميني مال نويسي

 

سلام

چند روزی بود داشتم به مینی مال نویسی فکر می کردم و تقریبا به این نتیجه رسیدم که انگار نمی چسبه یا آدم سیر نمیشه. مثل اون شکلات های مربعی شکل کوچیک (فکر کنم) آیدین که به قول جودی یکیش نمی چسبه باید چند تا خورد تا طعمش رو متوجه بشی. مینی مال نویسی هم یه چیزی مثل اونه. تا بخوای بفهمی چی میگه تموم می شه.شاید هم آدم مجبور بشه چند تا بنویسه تا طعمش رو بفهمه.ولی بعد به دو تا دلیل خیلی(!!!) مهم به این نتیجه رسیدم که شاید توی قالب بعدی (که فکر کنم وقتی موهام مثل دندونام سفید شه جودی تکمیلش کنه) مینی مال بنویسم. به دو دلیل:1) سال آینده این قدر سرم شلوغه که شاید فرصت همون هم نداشته باشم

2) فکر نکنم هیچ وقت بگن فلانی یه ماکسی مال نویس(!) معروفه. ولی مینی مال نویس رو می گن.می بینین دارم به فکر شهرت می افتم. اون هم من که ته تهش یه نفر میاد به ایستگاهم سر می زنه.

به هر حال

شاد باشید

خداحافظ

يه حرف ساده

 

سلام

 

به گذار تاریخ که نگاه کنیم, تقسیم بندی های زیادی را می بینیم.طبقه های مختلفی که هیچ کدومشون شاید با ذهن جور در نیان.از همون اول ها که یک دنیا بود و یک قوم آریایی پخش و پلا شده این ور دنیا و یه گروه بربر و به قول (نمی دونم!) الانی ها یا اون موقعی ها  وحشی صفت اون ور دنیا...

از همون موقع مردم فکر کردن که باید با هم فرق داشته باشن. باید بینشون یه حصار کشیده شه.حصاری از اختلاف. اختلافاتی که می تونستن انتسابی باشن یا اکتسابی, مادی باشن یا معنوی,فرهنگی باشن یا از نهایت بی فرهنگی نشات گرفته باشن.به هر حال اختلافاتی وجود داشت که طبقه ها رو ایجاد کرد.: فقیر و غنی.قوی و ضعیف. صنعتی و غیر صنعتی.عامی و روشن فکر.هنرمند و بی هنر.سفید پوست و رنگین پوست.مانکنی و بدقواره. سرمایه دار و کمونیستی.دیندار و بی دین.شرقی و غربی.زیبا و زشت.اشراف زاده و برده....

گاهی هم طبقه ها سه تایی بودن.مثل: پیشرفته عقب افتاده و در حال توسعه.سلطنتی,اشراف زاده و برده. و ...

و گاهی هم چهار تایی مثل: سلطنتی,اشراف زاده,برده و صنعتگر...

به هر حال طبقاتی ایجاد شدند که بعضی به درد بخور بودن و بعضی نه.بعضی عقلانی بودن و بعضی نه...

تا این که تاریخ چرخید و چرخید و چرخید, رفت و رفت و رفت, گذشت و گذشت و گذشت تا شد سال 1386 , 18 شهریور 1386 هجری شمسی. و درست در همین تاریخ بود که یه دختر ایرانی - از همون نژاد آریایی(احتمالا)- به یه نتیجه ای رسید. یه چیزهایی دستگیرش شد.ذهنش یه جرقه هایی زد. و خواست یه حرفی بزنه. یه جایی که همه بتونن بشنون.البته اون هیچ وقت انتظار نداشت که همه حرفش رو بشنون و حتی تایید کنن. برای اون حتی یک نفر هم کافی بود که حرفش رو بشنوه. و اگر تایید می کرد که دیگه می شد نور علی نور...

اون خواست نتیجش رو, حرفش رو, فکر و اعتقادش رو اعلام کنه ولی هنوز مطمئن نبود.بالاخره حرفش رو زد.گفت" من می خواهم یه طبقه به اون طبقه ها اضافه کنم. کاری هم ندارم که عقلانیه یا غیر عقلانی.فقط می خواهم حرفم رو بزنم. چون اگه نزنم احساس بی هویتی می کنم. من می خوام بگم یه طبقه دیگه هم هست. یه اختلاف دیگه ای که خیلی چیزها رو عوض می کنه.خیلی حرف ها برای گفتن داره و معیار سنجشش شاید سخت تر از همه طبقه های دیگه باشه.اون هم طبقه "بامرام هاست و بی مرام ها" طبقه با حدودها و بی حدود ها. طبقه منتظر ها و ایلخی ها. طبقه شیعه ها و غیر شیعه ها.متوکل ها و غیر متوکل ها(اون متوکل که خلیفه بودرا نمی گم ها...),آسمونی ها و زمینی ها...

قبلا فکر می کردم خیلی راحت می تونی حسینی باشی یا یزیدی, و راحت تر از اون( با یه شهادت دادن ساده) می تونی شیعه باشی یا غیر شیعه. ولی الان سر همه کلاف های اعتقادیم رو گم کردم.دیگه نمی دونم متعلق به کجام. کدوم وری هستم.چی می خوام  و مهم تر از اون چی باید بخوام.کمک می خوام.یه کمک ساده.البته برای اون کسی که ازش می خوام سادس نه برای هیچ کس دیگه.کمکم کن! کمکمون کن..."  

 

شادباشید و امیدوار

خداحافظ

پست کفي

سلام

بعد از چند وقت؟ خودم هم یادم نیست آخرین بار کی بود.شاید یه چیزی در حدود یک ماه پیش.

چشمام بد جوری می سوزه.انگار یه مشت کف رفته توش.شاید هم رفته...

خداحافظ
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes