يه حرف ساده

 

سلام

 

به گذار تاریخ که نگاه کنیم, تقسیم بندی های زیادی را می بینیم.طبقه های مختلفی که هیچ کدومشون شاید با ذهن جور در نیان.از همون اول ها که یک دنیا بود و یک قوم آریایی پخش و پلا شده این ور دنیا و یه گروه بربر و به قول (نمی دونم!) الانی ها یا اون موقعی ها  وحشی صفت اون ور دنیا...

از همون موقع مردم فکر کردن که باید با هم فرق داشته باشن. باید بینشون یه حصار کشیده شه.حصاری از اختلاف. اختلافاتی که می تونستن انتسابی باشن یا اکتسابی, مادی باشن یا معنوی,فرهنگی باشن یا از نهایت بی فرهنگی نشات گرفته باشن.به هر حال اختلافاتی وجود داشت که طبقه ها رو ایجاد کرد.: فقیر و غنی.قوی و ضعیف. صنعتی و غیر صنعتی.عامی و روشن فکر.هنرمند و بی هنر.سفید پوست و رنگین پوست.مانکنی و بدقواره. سرمایه دار و کمونیستی.دیندار و بی دین.شرقی و غربی.زیبا و زشت.اشراف زاده و برده....

گاهی هم طبقه ها سه تایی بودن.مثل: پیشرفته عقب افتاده و در حال توسعه.سلطنتی,اشراف زاده و برده. و ...

و گاهی هم چهار تایی مثل: سلطنتی,اشراف زاده,برده و صنعتگر...

به هر حال طبقاتی ایجاد شدند که بعضی به درد بخور بودن و بعضی نه.بعضی عقلانی بودن و بعضی نه...

تا این که تاریخ چرخید و چرخید و چرخید, رفت و رفت و رفت, گذشت و گذشت و گذشت تا شد سال 1386 , 18 شهریور 1386 هجری شمسی. و درست در همین تاریخ بود که یه دختر ایرانی - از همون نژاد آریایی(احتمالا)- به یه نتیجه ای رسید. یه چیزهایی دستگیرش شد.ذهنش یه جرقه هایی زد. و خواست یه حرفی بزنه. یه جایی که همه بتونن بشنون.البته اون هیچ وقت انتظار نداشت که همه حرفش رو بشنون و حتی تایید کنن. برای اون حتی یک نفر هم کافی بود که حرفش رو بشنوه. و اگر تایید می کرد که دیگه می شد نور علی نور...

اون خواست نتیجش رو, حرفش رو, فکر و اعتقادش رو اعلام کنه ولی هنوز مطمئن نبود.بالاخره حرفش رو زد.گفت" من می خواهم یه طبقه به اون طبقه ها اضافه کنم. کاری هم ندارم که عقلانیه یا غیر عقلانی.فقط می خواهم حرفم رو بزنم. چون اگه نزنم احساس بی هویتی می کنم. من می خوام بگم یه طبقه دیگه هم هست. یه اختلاف دیگه ای که خیلی چیزها رو عوض می کنه.خیلی حرف ها برای گفتن داره و معیار سنجشش شاید سخت تر از همه طبقه های دیگه باشه.اون هم طبقه "بامرام هاست و بی مرام ها" طبقه با حدودها و بی حدود ها. طبقه منتظر ها و ایلخی ها. طبقه شیعه ها و غیر شیعه ها.متوکل ها و غیر متوکل ها(اون متوکل که خلیفه بودرا نمی گم ها...),آسمونی ها و زمینی ها...

قبلا فکر می کردم خیلی راحت می تونی حسینی باشی یا یزیدی, و راحت تر از اون( با یه شهادت دادن ساده) می تونی شیعه باشی یا غیر شیعه. ولی الان سر همه کلاف های اعتقادیم رو گم کردم.دیگه نمی دونم متعلق به کجام. کدوم وری هستم.چی می خوام  و مهم تر از اون چی باید بخوام.کمک می خوام.یه کمک ساده.البته برای اون کسی که ازش می خوام سادس نه برای هیچ کس دیگه.کمکم کن! کمکمون کن..."  

 

شادباشید و امیدوار

خداحافظ

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes