عيدتون مبارک/ دمبتون سه چارک!

سلام

"ای محبی که به محبوب می روی.بی ادعا برو که با کرم دوست, جای تلاش نیست.

کریم می بخشد, پاکترین و روشن ترین هدیه خودر ا به در درخواست.

و تو که کم می خواهی, همان بهتر که نخواهی.

بنشین و مفتون شو که طریقت عشق جای سلام و کلام نیست".

 

امروز خیلی روز قشنگیه. خیلی ها خوشحالن. یعنی همون اصل کاری ها.من هم می خوام خوشحال باشم, اما می ترسم و یه غم بزرگ گوشه دلم لونه کرده. می ترسم از این که وقتی ایشاالله 4 صباح دیگه مهدی جون بیاد من چه کارم؟ و غصم به خاطر دوریه. فکر کن یکی را که ندیده , خیلی دوستش داری, بره و دیگه حالا حالا ها برنگردد. و بعد هم با خودت فکر کنی اگه نبینیش چی می شه؟ یا اگه وقتی اومد تحویلت نگرفت چی می شه؟

به هم نمی ریزی؟داغون نمی شی؟ غصت نمی گیره؟

ولی می گی بی خیل بابا! تو هم خوش باش.

پس

یه عالمه تبریک به خاطر تولد کسیکه خیلی دوستش داریم و خیلی دوستمون داره.

عیدتون مبارک

شاد باشید

خداحافظ

 

سالروز تولد دوبارتون مبارک!

سلام

 

"

...

سکون و سکوت چنان بود که گیاهی اگر می رست یا غنچه ای اگر بر بوته ای می شکفت: به یقین صدای آن به گوش می آمد.

پس, ناگاه, به آسمان اندر , نوری تند, از جنسی غریب آشکار گشت و جمله افق نگاه محمد را پر ساخت.آنگاه او ترسان, در جسم و جان خویش , جنبشی احساس کرد: لرزشی در تن.دوار سر. دوران دوران. تا مرز سرگیجه. فشار.فشردگی تن و روح.بیرون شدن چیزی از تن: ذره ذره. درد. درد. درد. درد. دردی بیرون از توان مردی به نیرو حتی, چونان محمد.درد واپسین دم زندگی: مرگ. بیرون رفتن کند و کشنده جان از تن.

پس, لرزش. ورود موج هایی نرم در بدن.شست و شوی روح در مایعی لطیف از جنس نور.گویی زایشی دوباره. زندگانی ای نو. دیگر شدن جنس جان. آنگاه, احساس سبکی و زلالی و شفاف شدن.گسترش گنجایش وجود.فرو افتادن پرده ها از برابر دیدگان و گوش ها و دل و عقل.

چه اندازه, هستی دگرگون شده بود!چه مایه, زیبا و ژرف!

آن توده نور, ناگاه در هم پیچیدن و از هم گشودن گرفت.پس , از میانه آن, موجودی بس باشکوه پدیدار گشت.آشنا می نمود: گویی همان بود که پیشتر به چندین بار, در رویا و بیداری بر محمد آشکار گشته بود.لیک,اینک بس آشکارتر و روشن تر می نمود.نیز, در بزرگی چندان که دیدگان محمد , با او پر شد.به سیما و هیأت , جونان مردی به غایت و خوب رو, با جبه ای از دیبای سبز به تن, فرو پیچیده در هاله ای از نوری آسمانی.

محمد به هر گوشه آسمان که نگریست , او را دید.

پس صدایی به لطافت باران و خوشنوایی آوای جویباران , از او برخاست:

-          ای محمـــد!

محمد با لرزه ای آشکار در صدا, پاسخ گفت:بــله؟

-          بخوان!

-          من...؟!چ..چه بخوانم؟!

-          نام خدایت را!

-          چ...چگونه بخوانم؟

-          بخوان به نام پروردگارت که بیافرید.

محمد, همنوا با آن موجود آسمانی , خواندن آغازید:

-...آدمی را از لخته ای خون آفرید.

بخوان, و پروردگار تو, ارجمندترین است.

همو که بوسیله قلم آموزش داد.

و آدمی را,آنچه که نمی دانست, آموخت...

خواندن پایان گرفته بود. صدای آسمانی , فرو خفت.آنگاه, دیگر بار, گوینده آن به هیآت نخستین درآمد.و آن توده نور آسمانی به یکباره کمرنگ و سپس ناپدید شد.

...

بهتناک خواست تا از جای برخیزد. لیک در زانوانش نایی نمانده بود.پس , پاها در زیر سنگینی تن, دو تا شدند, و او, بر زمین پهن شد.در همان حال , پیشانی بر زمین نهاد, و صدایش به گریه,فراز شد..."

(آنک آن یتیم نظر کرده- محمدرضا سرشار(رهگذر))

 

بعضی آدم هازاییده می شن, بعضی ها یک بار دنیا می ان.بعضی ها دوبار, بعضی ها هر روز, بعضی ها هیچ وقت...

من فکر می کنم خیلی قشنگه که آدم هر روز , دنیا بیاد.

من فکر می کنم محمد جون هر روز دنیا می اومد, یعنی خودش خودش رو به دنیا می آورد. همین باعث شد که خدا این قدر دوستش داشته باشه.ما هممون یکبار به دنیا می آییم که دست خودمون نیست.ولی اگر خودمون رو به دنیا بیاریم هنر کردیم.

آدم و حوا هم از اول توی بهشت بودن ولی خدا این جوری دوست نداشت. خدا اون ها رو برای این آورد زمین که خودشون به بهشت برسن.این جوری هم خدا بیشتر دوست داره, هم برای خودشون با ارزش تره.

...

شاد باشید

عیدتون مبارک

خدا نگهدار

اعتکاف نامه

سلام
یه عالمه پوزش, به خاطر این تاخیر. ولی حالا می خوام یه خیلی بنویسم.خودم هم دلم تنگ شده بود.
اول یه اعتکاف نامه( یه چیزی مثل سفرنامه که از تجربیاتم در طول مدت اعتکافه) می نویسم که پیشنهاد می کنم بخونین.حتی اگر نظر نمی دین!.( البته لطفا" نظر بدین)
*
اگه گفتین این چیه؟!!!
!!!این یک گه است
رفتم اعتکاف و باز آدم نشدم.تا حالا کسی مثل من دیدین.؟
البته به خاطر بی ادبی این عکس رو نذاشتم. می خواستم یعنی بگم شما این کار رو نکنین.خوبیت نداره. حتی اگه دیدین یه جایی خلوته, یه ذره خودتون رو کنترل کنین تا برسین خونه.(!)
*
یه خبر داغ داغ داغ. جودی بالاخره در جهت تغییر قالب وبلاگ من یه اقداماتی داره به عمل میاره و من از این جهت خیلی خوشحالم.
آقا! اگه ببینین کف می کنین.این قدر خوشگله.پر از اماکنات و تجهیزات!!!(اون وقت جودی می گه تبلیغ نمی کنی.تبلیغ از این بیشتر؟!!)
ایشاالله به زودی به ما در خانه جدیدمان بپیوندید(قول بدین اون جا نظر بدین ها.دیگه زشته. خوبیت نداره)
شاد باشید
خداحافظ 
 
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes